۱۳۸۶ اسفند ۳, جمعه

کار بی مزد

سلام بر تمام شما
سلامی همچون بوی گند برادران و خواهران بسیجی که وقتی میری تو ستاد بو جواب و عرقشون تو رو یاد .. میاندازه . راستی یادم رفت بگم که یه فحش جدید یاد گرفتم ( تو در انتخابات شرکت می کنی !!! )
ول کن این حرفها رو . تعریف کنم باستون جریان ستاد انتخاباتی ما رو . جوونای ستاد رفته بودیم توی یک اتاق و بگو بخند . تا اینکه دعوا شروع شد . قضیه ازاون جایی شروع شد که یکی از بچه ها که خونش خیلی با ستاد فاصله داشت و مجبور میشه هرشب آژانس بگیره هر چی تو جیبش بود ریخت بیرون و گفت من پول کرایه میخوام و به ما پول نمی دید و ستادهای دیگه هر شب شام و پول میدن و از این جور حرف ها .تا اینکه دعوا بالا گرفت و پته همدیگه رو می ریختند رو آب . یکی جلوی رئیس ستاد از خاطرات دبیرستانش می گفت که آره فلانی رو همه تو کلاس و بیرون اذیت می کردیم و می بستیم به نیمکت و انگشتش می کردیم !!!!! یا خبری همون رئیس ستاد جوانان می گفت که خایه ماله و الان 18 سالشه ولی داره وام 20 میلیونی میگیره . بعدش هم هرکی باسه خودش اومد و گفت من فلان قدر نیروم رو نمیارم و منم که اونجا بعنوان بزرگشون این بچه مچه ها رو می دیدم و می خندیدم . خلاصه بعد از کلی گفتمان و کوفتمان قضیه ختم به خیر شد . به همین راحتی !
حالا قضیه اونجایی جالب شد که رئیس ستاد جوانان ما که 18 سالشه و رئیس سازمان جوانان استانمونه ( بسیجی ... ) فهمید که ما داریم با نماینده شورای دانش آموزی استان که سوم دبیرستانه و از اون چپی های سه تیر داریم ستاد مخفی تشکیل می دیم . خلاصه شب برملا شدن بود . ولی آخر اومدند و تعهد دادند که فقط به این فکر باشند که این نماینده رو با رای زیاد ببرن مجلس تا شهرمون بعد 30 سال یه نماینده خوب تو مجلس داشته باشه .
اللهم جردنقولی کسانی که جردنقولی ما را

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر