۱۳۸۶ بهمن ۱۰, چهارشنبه

انتخابات و جوونی


می خواستم در مورد انتخابات حرف بزنم . دیدم الان حسش نیست . انقدر گفتند و شنیدیم که باسمون عادی شده .
هر سال داریم به کارهای بدترشون بیشتر عادت می کنیم . خوبه اتفاقاً . واقعاً عالیه که مردممون توی آرامش به سر می برن . خوش باشید .
توی همه این سال هایی که انتخابات برگزار شد من فقط با انتخابات ریاست جمهوری بیشتر حال کردم . اونم بخاطر شر و شور دوران جوونی . دعواهای بین ستاد ما و احمدی نژاد و کتک خوردنامون ، سوء استفاده از آزادی چند روزه انتخابات .
ولی دورانی بود .

یادمه هر روز از که از کنار ستاد احمدی نژادی ها رد می شدم . می گفتم شنیدم احمدی نژاد به نفع قالیباف کشیده کنار . اون بدبختا هم کفرشون بالا اومده بود . نمی دونستند به من چی بگن . اون زمان اصلاً فکرشو نمی کردم این آقا بشه رئیس جمهور . حالا امروز به خوبی و بدیش کاری ندارم .حتماً خوب بوده که ملت بهش را دادن!!


یادمه اون روزایی رو که آقای رئیس جمهور اومده بودند شهرمون . زیاد شیطنت نکردم . فقط می رفتیم تو مسجد سخنرانیش هر جا عکسش بود عکس معین رو می چسبوندیم . ولی زمونی که پرزیدنت تو اتوبوس بود و می خواست پیاده شه . ما بخاطر نزدیکیه ستادمون به مسجد سخنرانیش تمام بچه های ستاد رو جمع کردیم و بردیم جلوی دم در مسجد . هی اونل چرت می گفتند هی ما . هی اونا فحش می دادند هی ما . نه سردار و نه شهردار ، فقط معین بیدار!!!
آخرسر هم عمم که رئیس کل ستاد زنان برای آقای پرزیدنت بود اومد جلو و چند تا ارشاد ( تهدید ) بسیجی وار به من کرد . آخرشم ما شدیم بادیگارد رئیس جمهور . قضیه به همین راحتی حل شد !!!
چند ساعت بعد این آقا رفت به شهر بغلیمون که مرکز استانه . ما هم از همه جا بی خبر رفتیم به ستاد معین توی اون شهر . ولی مثل اینکه این بسجی ها فهمیده بودند ما چه خوابی باسه رئیس جمهور دیده بودیم . نیم ساعت قبل از ورودش اومدند ریختند تو ستاد و دختر و پسر رو گرفتند زیر بار مشت و لگد . تا اینکه بچه ها دیدند یه برادر بسیجی داره از آزادیه تو ستاد معین سو استفاده می کنه و یه دختره رو که نمی خوام بگم کیه رو انداخته بود زمین و چپ و راست می زد . اونجا بود که دعوا بالا گرفت و تو همین برهه بود که اتوبوس مستر پرزیدنت هم اومد . بچه ها همه با هم رفتند و با آهن و مشت و هر چیز محکمی که دم دستشون بود می زدند به اتوبوس رئیس جمهور . اون دختره بدبخت هم میکروفون رو دستش گرفته بود و هی فحش ناموسی می داد به این بسیجی ها . از اون ور عبدالکریم سروش هم داد می زد اون دختره رو خفه کنید . منه خرم تو اون گیر و دار گرفتم عکس معین رو چسبوندم روی پیشونیم و جلوی بسجی ها جولان می دادم. یدفعه دیدم سه تا بسیجیه دیوونه عین مسابقات گاو بازی حمله کردند به سمت من . منم که می ترسیدم بلا ملا سرم بیاد سریعاً در رفتم و برگشتم به شهرمون .
نمی دونم چی بگم . شما خودتون باسه خودتون یه مفسرید ولی هنوز دو دلم که شرکت کنم یا نه. می دونم به کی رای بدم . و حتی میخوام حمایتش کنم . ولی پیش وجدانم ناراحتم . البته فکر کنم این آقا تو شهرمون رای بیاره . اولین بارشه ولی خوب کسایی پشتشن .
اصلاً حوصله شنیدن این حرف رو ندارم که میگن انتخابات الکیه و فرمالیتستو و ما بیخودی شرکت می کنیم . خوب اگه فرمالیتست چرا اعتراض نمی کنی . اگرم اعتراض نمی کنی پس شر نگو و اجازه بده ما هم حالمون رو بکنیم
.


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر