۱۳۸۶ بهمن ۱۰, چهارشنبه

خانم والده تارزان

دیروز داشتم با این دختر خاله که رفت ( نگار ی ) می چتیدم . خوب شد مامانه نبود . دختره پر رو یه پسر آمریکایی رو انداخته بود کنارش ، پسره هم دستشو گذاشته بود رو شونه هاش. گرچه من زیاد نمی دیدمش ( سرعت پایین ) . ولی پسره خوش تیپی بود . این دختره اونجا هم که رفت دست از این کاراش بر نمی داره . یادمه این جا پدره خیلی از پسرا رو در آورد . توی دوره راهنمایی برای اینکه مثلاً تیز هوشان قبول شیم . می رفتیم کلاس . کلاسامونم همه مختلط بود . این دختر پر رو باهمه عین من بود . بعضی اوقات که قاطی می کردم می رفتم زیر آبشو پیش باباش می زدم . ولی اوناهم عین خیالشون نبود .

خلاصه اینکه زنگ می زد خونه این پسر و اون پسر . تا اینکه تو همون دوران فهمیدم با یه پسر دانشگاهی هم تریپ لاو انداخته!!!! دردسر هم از همین جا شروع شد . که این پسر بخاطر درگیری لفظی تلفن خونه نگار خانم رو پخش می کنه بین همه پسرا که بتونن اذیتش کنند . هر روز دو سه تا پسر زنگ می زدند خونه این دختره. مامان بابای این دختره هم معمولاً تا غروب بودند سر کار . اونجا بود که ما شدیم محرم نگار و زنگ زد به ما باسه کمک . طی یک نقشه حساب شده هر روز کارمون این شده بود که مخ یکیشون رو کار بگیریم. مدام زنگ می زدیم . شماره هاشون رو پخش می کردیم بین دخترای کلاس . تا اینکه ظرف یک ماه از رو رفتن . گرچه . بخاطر این کارامون کلی کتک هم خوردیم و دیگه اجازه نداشتیم با هم تنهایی بریم کلاس . ولی هر موقع که حوصله ما دو تا رو نداشتن . ما رو مینداختند خونه مادر بزرگه و خودشون می رفتن پی کار و تفریشون . نگار ننسبت به سنش خیل بیشتر م فهمید . گرچه شاید من عقلم کمتر بود !! ولی به هر حال یادمه هر کس رو با نگاش با حرفاش به هر طرفی می خواست می کشوند . بر خلاف کارهایی که به نظر من خلاف عرف جامعه بود و انجام می داد ولی یه آدم احساسی بود . هر لحظش با لحظه دیگش فرق می کرد . حتی این بلاگر هم اون بهم معرفی کرد و الان هم وبلاگی داره که شاید بشه گفت یکی از مشهورترن وبلاگای فارسی زبانه . یادمه قبلنا متناش خیلی پخته تر بود . ولی الان فقط می نویسه .

حالا هم مثل اینکه برای تقویت زبان انگلسیش رفته آکسفورد . این پسره رو هم خر کرده باسه اینکه حرفای عاشقونه و یا ... رو به انگلیسی یاد بگیره و خوب خلاصه از هیچ چیز بی نصیب نمونه . خلاصه اینکه نگار از وضعیت ایران می پرسید و از شهرمون و از این جور چیزا . حالا موندم چطور انقدر سریع کارش درست شد که الان دانشگاه می ره و پسرکشی می کنه .آخرشم گریه کرد و دلتنگی و حال ما رو گرفت . حالا خوبه چند روز بیشتر نیست که رفته .

ایشا الله هر جا باشه خوش باشه . ( در پنا ه اهورا مزدا !!!)

در آخر هم باید بهتون بگم اون تمپلیتی که باسه وبلاگم استفاده می کنم اکونت عکساش دوره ای بود . منتظرم خود سازندش درستش کنه . اگه نکرد خودم مجبورم چند تا عکس براش درست کنم و آپلود کنم . فعلاً وقت ندارم! اگرم نشد کمپلت عوضش می کنم....

دوستون دارم

راستی دانلود فونت نستعلق برای کسانی که ندارن و می خوان اون رو از این جا بگیرین

ایران نستعلیق
https://jc.kitashinsaku.com
https://ja.haxney.org
https://iq.brazzocustomparts.co.za

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر