۱۳۸۶ بهمن ۱۴, یکشنبه

رابین هود در دانشگاه تهران

الان دارم آهنگ های کاوه یغمایی رو گوش میدم . چقدر این پسره آهنگاش قشنگه . مخصوصاً ترکهای 1 و 4 و 6 آلبومش .
حرف من حرف خودم نیست . حرف خاک و حرف ریشست . حرف دیروز ندیده .....
از این پرده های سکوت .از این لحظه های خودم . از این خونه خسته شدم . برگرد ....
با اینکه صداش گرمای باباش رو نداره ولی با این آهنگاش نشون داده که میتونه بدون اسم پدرش یه جایی باسه خودش باز کنه . نهمثل شادمهر عقیلی که صدای به اون قشنگی داره ولی هر سال آهنگاش بدتر از سال قبلشه . با این آلبوم آخریش هم گند زد به هیکلش رفت . (مشکوکم مشکوکم به تو ) بگذریم
الان چند وقته بلاگر توی بعضی کارا خطا میده . این باسه من که همیشه تمپلیت وبلاگم رو عوض می کنم شده مصیبت . رو این حساب یه تمپ ساده رو باسه خودم انتخاب کردم که هم سرعت ورود باسه شما خوب باشه و هم من دیگه نتونم غلطای زیادی بکنم !!! دلم می خواست ارتباطم با شما زیاد باشه ولی مثل اینکه شما دوست ندارید .
تو قضیه حمایت هماهنگ بلاگرها از دانشجوها تو چند روز پیش که همشون عنوان وبلاگشون رو به مدت یه روز به حمایت از دانشجوها تغییر دادن ، فهمیدم چقدر از بلاگرها دور افتادم . من تازه غروب اون روز این قضیه رو فهمیدم .
بیخیال آدم نباید غصه گذشته رو بخوره .

دیروز به پسرعموم که تو دانشگاه تهران عمران می خونه زنگ زدم . از حادثه ای که چند رز پیش اتفاق افتاده بود پرسیدم . به جز خبرهایی کههمتون شنیدید گفت : بچه ها دانشگاه رفتن در انبار غذای دانشگاه رو شکوندند و مثل رابین هود کیسه های برنج رو می بردند به تک تک اتاق های خوابگا هها . می گفت غذای بد بهونست . مشکلشون فقط رئیس دانشگاست که خوب یه روحانیه .
مثل اینکه دو سه روز پیش یه اعلامیه چسبوندند و گفتند مسئول غذاتون رو عوض کردیم . خواهشاً تجمع نکنید !

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر