۱۳۸۹ بهمن ۱۳, چهارشنبه

دوست دخترِ شهید امیر جوادی‌فر !!!!هم

هشدار: خواندنِ این نوشته دشوار است.

امید حسینی، نویسنده‌ی وبلاگ آهستان، عکس فوق را از سایت لنزِ کثیف در گوگل ریدر به اشتراک گذاشته و بالایش نظرش را نوشته، که:

وقتي مادر شهيد ندا پيراهن خواب شهيد رو نشون بده، چرا عكس دوست دختر شهيد رو نبينيم؟
ولي مطمئن باشيد اسم شهيد اينقدر ارزش داره و اينقدر مقدس هست كه با اين قبيل قرتی‌بازی‌ها لكه‌دار نشه.
چند تا نظر قابلِ توجهِ دیگر هم در همان‌جا هست:
ahmad amoei - من مخالفم و بازی در این زمین کاملا غلط است چه از نگاه شرعی و چه از نگاه عرفی .
amir hosein kiani - من با این کار مخالفم...!
omid hosseini - من هم مخالفم با سوء استفاده از نام شهيد
amir hosein kiani - اقای حسینی فرق ما با اونا چیه؟
omid hosseini - چرا شلوغش مي كنيد؟ الان چه كار خلاف شرعي اتفاق افتاده؟ اينها رو كه از آلبوم شخصي اش كش نرفتيم
amir hosein kiani - :)اگر به زعم شما این کار غیر اخلاقی نیست..هیچ حرفی باقی نمیمونه...یا الله
ehsan torabi - حرف حساب کم نداریم.هیچ دلیلی واسه انتشار این جور عکسها وجود نداره.کار غلطیه.
مهدی خانعلی زاده - کار اشتباهیه. نباید به خصوصی ترین جزئیات زندگی افراد وارد شد
Ali-Ashraf Fathi - روحش شاد و عذاب اخروی قاتلینش مضاعف
mohammad aseman - خدا نابودشون کنه که برای هر ادم لجن و کثافتی چنین عنواین مقدسی رو می ذارن
حامد هادیان - آخی خاطرات این دوست دختر شهید رو هم جمع آوری کنند. دوست دختر شهیدان سبز الگو قرار بدهند
محمد هادی فضل الله نژاد - انشا الله روحش در عذاب باشه به خاطر رنجی که برای نظام به وجود آورد و خدا توفیق کم کنندگان شرّ این افراد رو زیاد کنه و عذاب مسببین این فتنه و و حامیانشون رو زیاد کنه در دنیا و آخرت. چه جواب شهدای انقلاب و جنگ رو میدین وقتی خون اون ها رو اینطور پایمال می کنید.بعضی ها بهتره به همون نوت های تمسخر آمیزشون بپردازند و وارد مقوله های جدی نشند
Ali-Ashraf Fathi - یادم رفت بگم عذاب دنیوی قاتلین هم ان شاء الله به زودی اجرایی بشه و همه شاهد عدل الهی باشیم
محمد هادی فضل الله نژاد - فعلا که داریم می بینیم کی داره تو عذابِ محنت و سردرگمی دست و پا میزنه
Ali-Ashraf Fathi - :)
omid hosseini - جواب به همه معترضان و مخالفن: اين عكس به خاطر توهين و دخالت در زندگي خصوصي افراد و شهداي سبز (؟!) شير نشده، به خاطر نشان دادن واقعيت افراد شير شده. تازه خودشون هم راضي هستند. كجاي اين كار توهين هست؟ من هنوز نفهميدم.
hossein . - امید جان، اول از بنیاد شهید استعلام کردی؟
Ali Rajabi - چه بخای چه نخای با انتشا این عکس های محجبه از ایشون و دوست دختر گرامی!!! روحش در عذابه
hassan behzadian - ما که نوکر خود شهید و دوست دختر ش هم هستیم، برامون فرقی نمی کنه محرم بودن یا نه؟ برامون فرقی نمی کنه دوست دخترش چطور می پوشیده و می گشته، برامون مهم نیست چون ما برخلاف شما، سکسی نیستیم، شما که از دیدن یک ذره پوست خانم اشتون هیجان زده شده اید
omid hosseini - شهيد؟ :)) تو اصلا مي دوني در فرهنگ و اعتقادات اسلامي شهيد يعني چه؟ و به چه كسي ميگن شهيد؟

امیر جوادی‌فر که بود؟

امیر جوادی‌فر دانشجوی مدیریت صنعتی دانشگاه آزاد بود.:

پدرش مهندس جوادی‌فر لنگرودی می‌نویسد:
از اوین زنگ زدند و گفتند بیا جنازهٔ پسر و جگرگوشه‌ات را از پزشکی قانونی تحویل بگیر. لازم است بگویم پسرم در تاریخ ۱۸ تیر ماه در محدودهٔ امیرآباد توسط لباس شخصی‌ها مصدوم و در بیمارستان بستری بود، اما پس از بهبودی به زندان اوین برده شد و حالا جنازهٔ پسر ۲۴ ساله‌ام را تحویلم می‌دهند. پسرم بنام امیر جوادی لنگرودی پسری بود به دور از جریانات سیاسی و فقط عاشق وطن بود همین و بس، پسری مودب و سربه‌زیر که به تازگی مادرش را از دست داده بود و عزادار مادرش بود. حال من تنها باید برایش عزا بگیرم و مادری نیست تا برایش گریه کند.

این عکس امیر است که در بیمارستان از او گرفته‌اند، احتمالا بعد از ۱۸ تیر:

کسی از آشنایان‌اش دلیل درگذشت او را این‌گونه نوشته است:

ظاهراً در درگیری‌ها به سر و صورتش زده بودند و همین مسئله باعث شده بود بینایی‌اش را رفته رفته از دست بدهد. همچنین به دنده‌هایش هم ضربه‌های شدیدی وارد شده بوده که فکر می‌کنم پس از چند روز به دلیل خونریزی داخلی که احتمالاً در ریه‌اش رخ داده شهید شده‌است. به من گفته‌اند وقتی امیر را با آن وضعیت به همراه سایر بازداشت شده‌ها به کهریزک می‌آورند، سایر زندانی‌ها خیلی سعی می‌کنند کمکش کنند و با همان امکانات محدود به او رسیدگی کنند. امیر هم برای جبران زحمات دوستانش، با آن حال و وضعیت برایشان آب می‌آورده یا آنها را باد می‌زده تا بتوانند گرما را تحمل کنند.

یک گزارش دیگر از ماجرای دستگیری امیر جوادی‌فر:

امير اصلا سياسی نبود. او ترانه سرا بود و درموسسه «کارنامه» دانشجوی بازيگری و در دانشگاه قزوين دانشجوی مديريت صنعتی بود. من يادم نمی‌آيد حتی يک ترانه سياسی هم گفته باشد، پر از شور زندگی بود، از سياست دور بود و می‌گفت سياست را دوست ندارم چون دروغ است. حتی در انتخابات اخير هم به اصرار ما رأی داد و هيچ تعلق خاطری به جناح يا حزبی نداشت.
حوالی غروب ۱۸ تيرماه، امير همراه با همسر يکی از دوستانش برای تماشای اتفاقات بيرون رفتند و به من هم تلفن زد که بيا برويم تماشا کنيم، اما من گفتم امروز کار دارم و نمی‌توانم بيايم.
امير و همسر دوستش وقتی می‌بينند درگيری‌ها خيلی شديد است و مردم به شدت کتک می‌خورند به ته يک کوچه بن بست می‌روند و برای اين که جان همسر دوستش را حفظ کند پنهان می‌شوند تا بعد از خاتمه درگيری‌ها سريع به خانه برگردند. او را در کوچه بن بست دستگير می‌کنند و کتک می‌زنند. در پرونده‌ای که بسيج برای امير درست کرده و به نيروهای انتظامی داده بود، نوشته‌اند امير برای ۳۰ نفر سخنرانی می‌کرده و آنها را برای اغتشاش تحريک می کرده است. حدود ۱۲ نفر بسيجی کتکش زده بودند. چشمش آسيب ديده بود و دستش و سرش شکسته بود.
وقتی اينها را به نيروی انتظامی تحويل می‌دهند، مأمور نيروی انتظامی می‌گويد دستور رسيده امروز دخترها را دستگير نکنيم، بنابراين همسر دوستش را آزاد می‌کنند و امير را با خود می‌برند.
فکر می‌کرديم امير اين دو هفته در بازداشت بوده، ولی در حقيقت ۲۳ تيرماه يعنی پنج روز بعد از بازداشت جنازه او را به پزشکی قانونی تحويل داده بودند و تازه ۱۲ روز بعد از مرگش به ما خبر داده‌اند.
ما هر روز می‌رفتيم دم زندان اوين و عکسش را نشان می‌داديم و از کسانی که آزاد می‌شدند می‌پرسيديم آيا امير را ديده اند يا نه. ظاهرا يک آقای «کارچاق کن» هم که پول کلانی گرفته بود تا برود از وضعيت او خبر بياورد، می‌گويد بله من او را ديده‌ام و حالش خوب است.
حالا گفته‌اند اصلا از اين پرونده حرفی نزنيد و نگوييد دراين حوادث دستگير شده، بگوييد تصادف کرده است.
به نظر می‌رسد در گزارش بالا «همسر دوست» ساخته شده تا «حفظِ آبرو» شده و از «دوست دختر» اسم برده نشود. در همین گزارش وضعیت جنازه‌ی امیر زمانِ تدفین این‌گونه تشریح شده:
جنازه او تقريبا متلاشی شده بود، سرش را که شکسته بود از ته تراشيده بودند،‌ يک چشمش تقريبا له شده بود، تمام ناخن‌های پايش را کشيده بودند، تمام تنش کبود بود و دندان‌هايش و فکش شکسته بود. در کالبد شکافی هم کمر و سينه‌اش را شکافته بودند.

مسیح علی‌نژاد با دوست‌دخترِ امیر جوادی‌فر مصاحبه کرده که می‌توانید از این‌جا بشنوید. عکس زیر در سالگرد درگذشتِ امیر گرفته شده:

و این عکس در سالگرد آشنایی‌شان:

چندین ساعت است که این ماجرا گریبان‌ام را گرفته و رها نمی‌کند که چطور می‌شود برای آیندگان چنین وضعیتِ گروتسک و تهوع‌آوری را توضیح داد؟ زمانه‌ای که در آن عاشق بودن و سکس داشتن با رضایت طرفین شرم‌آور است و باید آن را پنهان کرد چون به اخلاقیات کثافت‌زده‌ی رسمیِ جامعه نمی‌خورد، اما جنازه‌ی امیر جوادی‌فر و عکس کتک‌خورده‌اش طبیعی است و حتی می‌شود به آن افتخار کرد و برای دست‌اندرکارانِ تهیه‌اش آرزوی توفیق بیشتر کرد؟ مدتی هم البته فکر می‌کردم به واقع چه جوابی (نه فحش، که جواب) می‌شود به امثال امید حسینی و محمدهادی فضل‌الله‌نژاد داد. آخری که از کامنت‌اش بر می‌آید که هیچ بعید نیست خودش در کهریزک کتک می‌زده و شکنجه می‌داده است. اما در حد شعور این‌ها، باید گفت در خود فقه که لابد به آن استناد می‌کنند، نکاح معاطات مورد قبول بسیاری از متخصصان است.

در قرآن شهید کسی است که شهادت می‌دهد. در بارگاهِ عدلِ الهی شاهدِ زمانه‌ای است که در آن زیسته است. زمانی همین بچه‌های حزب‌اللهی قرار گذاشته بودند که عکسی کنارِ وبلاگ‌شان بگذارند با عنوانِ شهیدِ من. لابد بسیاری از این بچه‌ها شهیدِ محبوب‌شان شهید اسدالله لاجوردی است. شاهدی از آن‌سوی میله‌ها. شاهدی کابل به‌دست، شاهدِ شکنجه‌گر، شهید باغیرت، شهیدی کینه‌ورز و انباشته از دشمنی. ما هم شهیدمان امیر جوادی‌فر است، شاهدی در فشردگیِ داغِ کانتین‌های فولادی کهریزک، با چشمانی کم‌سو و دنده‌هایی شکسته که در هر نفس داغی که آن پنج روز به سینه فرو برده در ریه‌هایش فرو رفته‌اند، شهیدی که دوست‌دختر دارد، شهیدِ عاشق، شهیدِ ترانه‌سرا.

منبع : عنکبوت

http://ankabut.blogspot.com/2011/01/blog-post_29.html

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر