۱۳۸۸ شهریور ۵, پنجشنبه

فرزند حجازی دفتر رهبری با چاقو مجروم شد یک منبع مطلع خبر داد که در یکی از درگیری‌های خیابانی اخیر، پسر حجت‌الاسلام حجازی از اعضای ارشد دفتر رهبری با

یک منبع مطلع خبر داد که در یکی از درگیری‌های خیابانی اخیر، پسر حجت‌الاسلام حجازی از اعضای ارشد دفتر رهبری با چاقو مورد حمله قرار گرفته و مجروح شده است.

این منبع مطلع در گفت‌وگو با «موج سبز آزادی» با اشاره به اینکه این حادثه در یک درگیری خیابانی و در حالی که پسر آقای حجازی سوار بر موتور بوده، روی داده است، از ناشناس بودن عامل حمله به فرزند این عضو شاخص دفتر رهبر جمهوری اسلامی خبر داد.

وی در عین حال خاطرنشان کرد که احتمال می‌رود عواملی از طرف احمدی‌نژاد دست به این اقدام زده باشند. این منبع مطلع به بروز برخی اختلافات بین احمدی‌نژاد و حجازی در جریانات اخیر اشاره کرد و افزود: احمدی‌نژاد بارها در محافل مختلف گفته که مشکل ما در بیت، حجازی است!

این در حالی است که از آقای حجازی به یکی از اعضای گروه سه نفره‌ی هدایت کننده‌ی سرکوب‌های اخیر نام برده می‌شود. حال مشخص نیست که پسر حجازی قربانی اختلافات او با احمدی‌نژاد شده یا در درگیری‌های خیابانی مصدوم شده است.


تحلیلی برای هاشمی

نسبت هاشمی رفسنجانی و جنبش سبز

رضا نصری

چند نکته در مورد آیت‌الله هاشمی رفسنجانی و جنبش سبز مردم ایران

1- هاشمی وزن زیادی در سیاست ایران دارد. هم به لحاظ اختیارات قانونی - به عنوان رئیس دو نهاد قدرتمند در ساختار سیاسی کشور - و هم به لحاظ قدرت چانه زنی اش، که به واسطه سی سال حضورش در عرصه مدیریت کلان و نفوذ قابل ملاحظه اش در میان روحانیت شیعه، صنایع، بازار، تکنوکرات ها و بخشی از سپاه و ارتش کسب کرده است. از این رو، او می تواند نقش بسیار ارزشمندی براي جنبش سبز ايفا کند. در مقطع کنونی، عاقلانه نیست که جنبش سبز بخواهد از همراهی و حمایت فردی چون او، با این جایگاه قانونی، سبقه تاریخی و نفوذ سیاسی، صرف نظر نماید.

2- اگر در فضایی منطقی و عقلانی - و به دور از احساسات ناشی از شایعات مربوط به ثروت اندوزی هاشمی - به تحلیل کارنامه، سیاستگذاریها و خط مشی کلی او بپردازیم، خواهیم دید که سوابق هاشمی، عملکردش و موضع گیری هایش - حداقل از پایان جنگ تا الان - همواره به آرمانها، ارزشها و خواسته های قشر مدرن و دموکراسی خواه جامعه بسیار نزدیک تر بوده تا به توقعات جناح افراطی و تندروی حاکمیت. بررسی کارنامه هاشمی نشان می دهد که او - با وجود برخی کاستی ها و بیان برخی تعارفات معمول در عرف سیاسی ایران - در "عمل" هموراره به عنوان یک مانع موثر بر سر راه رشد انحصارطلبی، ارتجاع مذهبی و نفوذ طالبانیسم در درون دستگاه حاکمیت ایران ایفای نقش نموده است. هاشمی رفسنجانی بدون تردید بنیانگذار تکنوکراسی و "تخصص گرایی" در عرصه مدیریت پس از انقلاب است و هم اوست که بانی رشد و ارتقاء قشری از مدیران توانمند و شخصیت های برجسته ای چون کرباسچی، مهاجرانی، عبدالله نوری و حتی محمد خاتمی بوده است. همکاری و همگرایی هاشمی با قشر تحول طلب و مترقی دستگاه حاکم در ایران، دست کم تا پبش از جدال های انتخاباتی مجلس ششم در سال 1378، به حدی بوده که بسیاری هاشمی را زمینه ساز صعود جریان اصلاح طلبی در ایران می دانند. از این رو، رابطه هاشمی با جنبش سبز را باید در راستای و چهارچوب تاریخچه عملکرد دو دهه گذشته او ارزیابی کرد؛ نه بر اساسی جملات پراکنده ای که هرازگاه، برخی رسانه ها به درست یا غلط به او نسبت می دهند.

3- درست است که موج سبر یک جنبش اصیل اجتماعی است که تداومش وابسته به حضور میلیونی مردم در صحنه است. اما نباید از این واقعیت نیز غافل شویم که در یک کشور نفتی مانند ایران - که رابطه دولت و ملت بر اساس قواعد مشخص، دموکراتیک و قابل پیشبینی تعریف نشده است - "حضور مردمی" بدون "پشتیبانی از بالا" آنقدر هم که تصور می شود موثر واقع نخواهد شد. یعنی در ایران، زمانی حضور میلیونی ثمربخش می شود که کسی هم از درون بافت قدرت مایل و قادر باشد که از این حضور به عنوان یک اهرم فشار بهره برداری کرده و با اتکاء به آن، با راس حاکمیت جهت کسب امتیاز و برآوردن مطالبات مردم مذاکره نماید. بدون شک، یکی از کسانی که در کنار جنبش سبر و رهبر آن (مهندس میرحسین موسوی) قائل به ایفای چنین نقشی می باشد، هاشمی رفسنجانی است. حال اگر این فرد - به تشخیص خود و با اتکاء به شناختی که از ظرفیت ها و بافت قدرت دارد - صلاح را در آن بداند که سخنرانی اش را در نماز جمعه ای لغو کند، یا بر خلاف سلیقه ما، برای رسیدن به اهداف بلندمدت تر، موضعی خاص اتخاذ کند، نباید درایت او را - با واکنشی غیر معقول و احساساتی - به "خیانت هاشمی"، "تغییر موضع ناگهانی هاشمی" یا "رو برگرداندن هاشمی از جنبش سبز" تفسیر کنیم. در نظر داشته باشیم که اگر حضور میلیونی مردم (مانند راهپیمایی 25 خرداد) آنطور که معترضین انتظار دارند باعث تغییر رفتار حاکمیت نشود، هم مردم نا امید خواهند شد و هم جنبش هرز خواهد رفت. به همین خاطر، عاقلانه ترین کار این است که امثال هاشمی رفسنجان، تنها زمانی از ظرفیت مردمی استفاده کنند، که امکان بهره برداری از آن نیز مهیا باشد. و به نظر می رسد که رویکرد هاشمی نسبت به حضور مردم هم همین باشد.

4- اگر با بدبینی محض هم به هاشمی نگاه کنیم و همه تصمیمات و مواضع او را - ولو مواضع درستش را - تنها تابع منافع شخصی اش ارزیابی کنیم، باز هم نمی شود هاشمی را جدا از نهضت سبز تلقی کرد. چرا که هاشمی به این واقعیت کاملا واقف شده است که با جانبداری از جناح حامی کودتا، تنها پایگاه "مردمی" خود را هم از دست خواهد داد و با از دست دادن حمایت مردم، به سرعت در تیررس کودتاچیان قرار خواهد گرفت. او به خوبی می داند که احمدی نژاد و راست های افراطی نه تنها از حمایت او استقبال نخواهند کرد بلکه چرخش او را نشانه ضعفش تلقی نموده و در عرض کمترین زمان - به قول خود خاتمی - "هاشمی رو تکیه پاره می کنند". به همین خاطر، اگر بخواهیم با قضاوتی سخنگیرانه، هاشمی را فردی بدانیم که صرفا بر اساس منافع شخصی موضع گیری می کند، باز هم به نظر می رسد که حمایت از جنبش سبز، و بازگشتن به آغوش مردم، بیش از سایر گزینه ها تامین کننده منافع فردی او باشد. در واقع، فاصله گرفتن از مردم، برای فردی چون هاشمی به معنی از دست دادن حاشیه امنیتی است و او هرگز چنین خطایی مرتکب نخواهد شد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر