۱۳۸۸ خرداد ۳۰, شنبه

خودکشی روبروی دفتر امام جمعه

این از نتایج سحر است باش تا صبح دولتت بدمد

گزارشی از یک فعال نشریه دانشجویی بذر!

این از نتایج سحر است باش تا صبح دولتت بدمد

تا خودم را از10 کیلومتری غرب تهران به نزدیکی میدان انقلاب برسونم سه ساعت تو راه بودم مسیری که همیشه نیم ساعته می رسیدم. همه ورودی ها به شهر و اتوبانها را بستن بخصوص ورودی غرب تهران.
قرار بود امروز به دعوت موسوی و کروبی تجمعی در میدان انقلاب صورت بگیرد. تبلیغات متناقضی به گوش می رسید. صحبت از این بود که تجمع لغو شده عده ای می گفتند نه میاد. به هر حال ما که برای دیدن موسوی نرفته بودیم ما رفته بودیم راه دیگه ای را باز کنیم. خلاصه ما در غیاب آنها تکلیف خودمونو می دونستیم . پیش خودم گفتم حتما از حرفها و خط و نشان کشیدنهای "رهبر"ش ترسیده و نیامده، البته انتظار دیگه ای هم نداشتیم.
از صبح رادیو تلویزیون بیانیه های نظامی را می خوند و هی شاخ وشونه می کشیدن و می گفتن با هر تجمعی برخورد شدید می کنیم. خلاصه به هر طریقی خودمو به محل رسوندم . تا به حال این همه نیروی نظامی در عمرم ندیده بودم. به همین خاطر با بعضی از جوانها که اصلا نمی شناختم وارد یکی از کوچه ها شدیم و شروع به پرسه زنی کردیم. هر جا به دسته های 100 الی 150 نفره ضد شورش می رسیدیم راهمان را کج می کردیم و از مسیری دیگر راهمان را ادامه می دادیم. به بالای خیابان امیر آباد رسیدیم. جمعیتی 3 هزار نفره جمع شد در همین جا بود که دسته های لباس شخصی که این بار کلاه های قرمز موتور سوار ها را بر سر داشتند در محل تجمع کرده بودند .
وقتی شعارها شروع شد گاز اشک اور و ماشین های آب پاش همزمان ازمون پذیرایی کردند و ما هم آتش ها به پا کردیم و ماشینهای آب پاش کارشان را شروع کردند موردی را مشاهده کردم که جوان لاغر اندامی را به فاصله یک متر به هوا پرتاب کرد و به دیوار کوبید. بعداز آن جمعیت به جنگ و گریز پرداخت و جنبش سنگ باران و شعار دادنها شروع شد . چندین نفر زخمی شدند و موتورسوار های لباس شخصی مشخصا تیراندازی می کردند.
مرگ بر دیکتاتور فضا را گرفته بود چند نفر شعار مرگ بر خامنه ای دادند بعضی ها گفتند نه نگید . یکی گفت چرا نگیم . یکی دیگه شعار داد " مرگ بر دیکتاتور چه رهبر چه دکتر". وقتی تیراندازی شروع شد و چند نفر زخمی شدند از آنجا خودم را به حوالی میدان توحید رساندم .
حدود ساعت 6 بود که جنگ و گریز ها شدت پیدا کرد. حد فاصله انقلاب تا آزادی و خبرهایی که دیگران می دادند تا میدان فردوسی اما در شکل محدودتری جمعیت غلغله بود. چند هلی کوپتر دائم در حال گردش بود. خیابان شادمان، بهبودی، خوش و از همه شلوغتر خیابان یادگار بود. مسئله ای که امروز توجه ام را جلب کرد این بود که نیروهای ضد شورش بسیار جوان بودند و با روزهای قبل تفاوت داشت. البته اضطراب را هم می شد در چهره شان دید . یکی از جوونا تعریف می کرد که یک زنی رو دیده که رفته یقه یکی از نیروهای سرکوب را گرفته و گفته "خجالت نمی کشی مگه تو ایرانی نیستی" و او نتونسته از خودش واکنشی نشون بده.
روحیه ها بالاس، در خونه ها همه بازه . بعضی از خانه ها و مغازها زخمی ها را مداوا می کنند. چند تا جوان را دیدم که کوله پشتی ها شونو پر از سنگ می کردند. بیشتر بچه ها صورتاشونو پوشوندن . یکی که زخمی شد و بردنش تو یک مغازه بعد خودش گفت من خودم اطلاعاتی هستم و امروز مرخصی هستم و فقط برای تماشا آمده بودم. اینا دیگه چرا تماشاچی ها رو میزنن، تا اینو گفت همه به حال خودش رهاش کردند و رفتند. شایدم منظورش این بود که من اطلاعاتی اصلاح طلبام؟!
به هر حال امروز بچه ها جواب شمشیر کشیدنهای "رهبر" را دادند و امشب هم شب داغی خواهیم داشت. اینا فکر میکنند که با تمام شدن تظاهرات آرام وسبز مردم جا می زنند.
این از نتایج سحر است باش تا صبح دولتت بدمد.


وبلاگ؛ گزارشی از خط مقدم نبرد

وبلاگ امپراتوری دروغ

گزارشی از خط مقدم نبرد: حماقتی که راه پیمایی مسالمت آمیز مردم را تبدیل به یک درگیری خیابانی نمود!
ساعت از4 بعد از ظهر روز شنبه سی ام خرداد گذشته بود. در دو سوی خیابان آزادی انبوهی از ماموران پلیس، بسیج و لباس شخصی دیده می شدند. دو پیاده رو رفته رفته پر از جمعیت می شد. مردم به شدت در حال آمد و شد بودند. خیابان آزادی هر لحظه ملتهب تر می شد. تا تقاطع اسکندری پیش رفتم. گروهی از حامیان میر حسین که در جلو و پشت سر انها ماموران حرکت می کردند، بطور مسالمت آمیز پیش می آمدند. آنها مردمی را که در پیاده رو ها منتظر و محافظه کار ایستاده بودند دعوت می کردند تا وارد جمع آنها شوند. به همراه عده ای به آنها پیوستیم. هنوز اندکی از چهارراه نگذشته بودیم که ماموران و بسیجی ها، باتوم به دست به سمت جمعیت یورش بردند. جمعیت به سرعت از هم پاشید و به سمت خیابان توحید و کارگاه عملیات تونل، عقب نشینی کردند. این کار برای یکبار دیگر هم انجام شد. ماموران این بار هم به تعقیب مردم به سمت کارگاه تونل رفتند. اما مردم با پرتاب سنگ آنها را به عقب راندند. پلیس و مامور بیشتری این بار به سمت جمعیت آمد. آنها را به سمت فرعی های خیابان آزادی عقب زدند. رودکی، خوش، کارون، خوش، جیحون، بهبودی و ...
به گمانم حمله به حرکت مسالمت آمیز مردم به سمت آزادی احمقانه ترین کار ممکن بود. عقب راندن راه پیمایان به محلات، باعث حضور افراد محلی در تظاهرات شد و راه پیمایی را از حالت عادی تبدیل به یک درگیری خیابانی و جنگ و گریز در خیابانهای فرعی منشعب از خیابان آزادی نمود. اکنون کف خیابانها پر از زباله و سنگ و آهن و مواد زائد آپارتمانی شده است. در برخی نقاط خیابان مردم برای جلوگیری از هجوم موتور سواران، از علائم راهنمایی و رانندگی و تابلو خیابانها به عنوان مانع و سنگر استفاده کردند. درگیری مردم با ماموران و بسجی ها تا ساعت 9 ادامه پیدا کرد. با تغیبر فضا و صدور فرمان رهبری مبنی بر استفاده از خشونت علیه مردم، شعارهای مردم نیز تغییر کرد. آنها که تا دیروز در شعار های خود از حق رای خود دفاع می کردند و خواهان ابطال انتخابات بودند، امروز پیکان شعار های خود را به سمت برکناری خامنه ای نشانه رفتند:
"دست خدا بر سر ماست... چه احمقی رهبر ماست"
"مرگ بر خامنه ای"
"رهبر چقدر الاغه ... یک دستش هم چلاقه"
"دولت جنایت می کند... رهبر حمایت می کند"
اکنون خیابانهای منتهی به آزادی صحنه یک جنگ خیابانی شده است. با انبوهی از سنگ و موزائیک و سطلهای زباله ای که می سوزند. سروصدا ها هنوز ادامه دارد. از دقایقی پیش نیز صدای "الله اکبر" مردم در محله ما شروع شده است. به مراتب کوبنده تر و عصبی تر از شبهای گذشته..



خودکشی روبروی دفتر امام جمعه

کمپین اعتراضی دهمین انتخابات ریاست جمهوری

امروز ظهر حوالی ساعت ۱۲ خبر از خودکشی فردی در مقابل دفتر امام جمعه شیراز رسید. این فرد که می گویند خود را به وسیله کلت کمری کشته دلیل این کارش را اعتراض به رفتار و برخوردهای حکومت علیه مردم اعلام کرده. مقامات این موضوع را بایکوت خبری کردند و اجازه نشر آن را ندادند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر