اول اینکه حرفم رو در مورد احمد باطبی پس می گیرم که گفتم می تونه نقش رهبری رو ایفا کنه . الان فکر می کنم این حرف یعنی از بار مسئولیت شونه خالی کردن . یعنی منتظر باشیم احمد بیاد رهبر بشه ! بعد یه گروهی تشکل بده !!! بعد مثل جانگ بگو بیاد و دار ودسته بانو جمی رو جر واجر بده !!!!!! خوب پس من چکارم این وسط ؟؟ مفت خور! خداییش دیدین ماها همیشه منتظر یه معجزه نشستیم . موندم این وسط نقش ما چی میشه ؟ شده تاحالا فکر کنین چطور میتونین یک نقشی توی این حرکت داشته باشین ؟ اینکه توی اون جایی که هستین چیکار میتونید بکنید . حتی کوچکترین کاری که به نظرتون مسخره بیاد ولی یه بویی از مخالفت داشته باشه . من فکر می کنم . الان مهم ترین چیز ایجاد فضای مخالفته .اینکه بتونیم این مخالفت ها رو جهت بدیم . بتونیم یه جوری از این بهونه های اقتصادی خارج بشیم و یا حتی مردم رو به سوی بهونه های سیاسی بکشونیم . چیزی که حکومت عین سگ ازش می ترسه . حکومت میخواد اگه اعتراضی هست در دانشگاه همون خواسته های صنفی باشه . اگه مردم حرفی علیه حکومت میزنند در مورد گرونی باشه . در مورد احمدی نژاد و خاتمی باشه .
باید بتونیم خواسته های مردم رو یه حالت اندیشمندی بدیم . اینکه مردم برن دنبال این قضیه که الان چه کسی رو به جرم سیاسی گرفتند . اینکه مردم ایران بعد از کشتن زهرا بنی یقوب برن ببیند که چرا حکومت ناموسشون رو وقتی به جرم همراهی با یه پسر تو پارک می گیره ، تو زندان بهش تجاور می کنه و بعد برای اینکه گندش در نیاد می کشنش و جسدش رو تحویل نمی دن!!! بعضی اوقات آدم تعجب می کنه ؛ اینکه پدره دختره کجاست و الان چه غلطی می کنه . عموش داییش و یا برادرش . وقتی از خانوادش هیچ کاری برنمیاد و با یه تحدید از ناموسشون می گذرن . دیگه از من و شما چه انتظاری هست .



این به شخصه برای خودم ثابت شده . اینکه اگه داخل حکومتی که هیچ . ولی اگه نیستی و خودت رو زدی به خریت و یا اینکه میدونی و میگی برات مهم نیست و یا اینکه وجدان خودت رو راحت کنی میگه خوب همه جا وجود داره این بلا یه روزی سر خودت و خانوادت میاد . نمیدونم باستون تعریف کردم یا نه . اینکه سر مراسم فوت یکی از آدم های معروف شهرمون با یکی از دوستام رفته بودیم . که این دوستم خودشو خط امامی می دونه و اصلاح طلب و از این شر و ورا . تازه تو خونش کلی از کتابای شریعتیه که هنوز اسمش رو نشنیدی .ویدئوی بازجویی از سعید امامی قاتل گوسفند قتل های زنجیره ای رو خیلی چیزای دیگه رو من از اون گرفتم . این دوستم روابط خیلی نزدیکی با بچه های لات حزب اللهی داشت و الانم فکر کنم داره . تو اون مراسم یدفعه ای دیدم این دوستم جوش آورد . وقتی پرسیدم . گفت فلانی اومده و گفته امشب نگهبان فلانیه و ما هم چند تا دختر فراری داریم ........ سر همین قضیه مدت ها با این دوستم رابطه نداشتم . که باز انتخابات ما رو بهم نزدیک کرد . زمان انتخابات وقتی ازش در مورد اون موقع سئوال کردم ، به من اینجوری جواب داد . گفت اینا رو می بینی کنارتن . اینا یه زمانی می رفتن بالا و مردم رو الکی اعدام می کردند . اینها اول انقلاب وقتی چند تا دختر رو به بهانه همفکری با مسعود رجوی می گرفتند می کشتند ولی منتها قبل از اون به اونها تجاوز می کردند . از قول عموش تعریف میکرد که می گفت ما اون موقع وقتی اعدام میکردیم واقعاً نمی دونستیم چیکار می کنیم . فکر می کردیم کارمون درسته . یه ذهنیت دیگه ای داشتیم که الان من هر طوری بخوام بگم نمی تونم تو رو قانع کنم . می گفت این تجاوزات کار عده ای از این آدم ها بود .این که قرار بود این دخترها بمیرند وجسدشون هم گم گور بشه پس بهشون تجاوز هم میکنیم . تا اینکه دو هفته پیش رفتم پیش عموهه و خودم کلی در این مورد باهاش حرف زدم . عموش یه روحانی معروفیه توی کشور . می گفت مثلاً اماکن می ریخت توی خونه طرف که ویدئو رو بگیره . بعضی اوقات از شانس طرف خانمه هم خوشگل و آقاهه هم نبود . این قضیه پیش میومد . می گفت فضای جامعه هم اینا رو خیلی پررو کرده بود . اینکه مثلا اگه یه نفر یه ویدئو تو خونه داشت فکر میکرد داره بزرگترین گناه عمرشو انجام میده . حتی زنه هم جرات نمی کرد این قضیه رو باسه مردش تعریف کنه . شاید این قضایا باسه خیلی ها غیرقابل باور باشه . ولی یه چیزی هست بعنوان ترس که تا وقتی تو این موقعیت قرار نگیرین نمی تونین درکش کنین . ترسی که شما رو گیج می کنه و همین شما رو به یه موجودی تبدیل می کنه که هرکاری که طرف مقابل ازتون بخواد انجام میدین و خودتون رو به یه دلیلی توجیه می کنین .
تمام این حرف های من باسه این بود که بابا اینجا زمینه و ذهن منو تو کوچیک . ولی اون دنیا نمی تونین برین بگین آقا ما زن داشتیم . بچه داشتیم . جیش داشتیم . پول نداشتیم . دیگه نمی تونین اون دنیا باسه خدا شریعتی بخونین . مثلاً میاین و نماز می خونین . جلوی همه هم میخواین نشون بدین که میخونین . این درست این یه راهه . که بعنوان وظیفه فردی انجام میدین . اصلاً برای اینکه نگین کافرم هر کی نخونه خره ، بده . خوب ولی یه وظیفه اجتماعی هم در کنار این دارین . باسه این کارا تو اون دنیا بهتون جایزه نمی دن . چون این کارها از وظایف اصلیتونه .
پس بدونید می تونید با کوچکترین کار خودتون این حکومت رو کوچک کنین . ما خیلی فعالیت ها شروع کردیم تو شهرمون ولی تمام این کارهای تشکیلاتیمون سریع شکست خورد . چون اسیر لحظه ها بودیم و با فکر عمل نکردیم. خودمون رو پاره کردیم تا اینکه دنیا تازه فهمید ما چی میخوایم . حالانوبت ماست که به این نعمتی که خدا بهمون داده دست پیدا کنیم . انسان بودن و آزادی داشتن. شما فقط باید بخوان . شما این حس آزاد بودن رو تو خودتون به وجود بیارین . خودتون رو از این درگیری های سیاسی حکومتی ها بیرون کنین . به این فکر کنید که تو جامعه نقش موثری دارین و می خواین با کمک همدیگه به اون هدفمون که همون آزادیه برسیم . این رو از خدا بخوایم . مطمئن باشین که اگه خدا هم به نیت پاک ما پی ببره خودش راه درست رو جلوی پامون میزاره و اینجا ماییم که باید تو این مسیر حرکت کنیم . زخمی بشیم و تیر بخوریم و کشته بشیم ولی مطمئن باشین که آزادی به راحتی بدست نمیاد چون اگه به راحتی بدست بیاد ارزشی نداره و به همون راحتی هم از بین میره .
به قول ایمان فروتن هم که ازش بدم میاد >>> ما پیروزیم ، چون حق با ماست ، با هیچ کسی هم شوخی نداریم .
فدای همتون
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر